863.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دیشب داشتیم تخمه می شکستیم بابامم دراز کشیده بود کنارمون... خسته بود... 

هی میگفتیم بابا تخمه نمیخوری؟ هی هیچی نمی گفت! 

یه مشت تخمه خوردم دیدم نمیشه 

نشستم بقیه تخمه هارو شکستم جمع کردم تو مشتم آخرسر دادم بابام خورد. 

آخر شب حس خوبی داشتم... :)

_ Ca _...
ما را در سایت _ Ca _ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rtistrya بازدید : 224 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 22:36